آرینآرین، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 22 روز سن داره

شکلات مامان وبابا

حموم

قلبونش بلم الهی امشب برای اولین بار منو بابای تو خونه ی خودمون حمومش دادیم آی حال کرد. . قبل از اینکه لباساشو در بیارم شروع کرد گریه کردن گرسنه بود اما همچین که گزاشتمش تو وان خوشش اومد آروم شدو بازی میکرد. ولی تا از وان در آوردیمش و حولشو کردیم دورش شروع کرد به گریه انگار 100 سال شیر نخورده.منم مجبور شدم همون جا تو حموم بهش شیر بدم تا اینقدر رسوایی نکنه. خوب مامان جون عزیزم این همه رسوایی کردن نداره من که فرار نمی کنم   ...
3 خرداد 1390

شب بخییر

  ساعت 5 صبح منم خواب نرفتم.الان پا شدی شیر خوردیو دوباره خوابیدی   قربونت برم الهی فقط نمی دونم چرا وقتی بیدار میشی اینهمه گریه میکنی.مامان جون من که خواب نرفتم پیشت دراز کشیدم منتظرم پاشی بهت شیر بدم پس دیگه گریه کردن نداره عزیز مامان.آفلین پسمله خوب. راحت بخواب و خوابای خوب ببین        مامانی همیشه پیشته خیلیم دوفت داره ...
3 خرداد 1390

صداهای جدید

قربونت برم الهی هر روز ماشاالله داری بزرگ و بزرگتر می شی امروز همین جور که داشتی بازی میکردی چند تا صدای جدید از خودت در اوردی.منم کلییییی ذوق کردم خیلی دوفت داااااالممممم                            ...
2 خرداد 1390

برق رفت

دیشب یهو تو این گرما برق رفت شکلات هم که بد گرما ما هم پاشدیم یه دوری کنار دریا زدیم دیدیم خبری نشد رفتیم خونه مادر بزرگ ...
2 خرداد 1390

پسمل ناقلا آخه چرا گول نمیخوری

عزیز مامان الان خوابه خوابه هر کاری میکنم تا الان موفق نشدم به آرین پستونک بدم  موفق نشدم گولش بزنم آخه گاهی گریه میکنه نمی زاره بههیچ کاری برسم اما یه بار برای چند دقیقه ای موفق شدم وقتی می خوام بهش شیر بدم می گم بیا عزیزم دیگه با این کلمه شرطی شده میدونه که وقت شیر خوردنه منم از این کلمه سو استفاده کردم پستونکو گذاشتم دهن شکلات  بعد بغلش کردم چون توتخت می فهمید شیر خوردن امکان نداره بعدش گفتم بیا عزیزم ههههههه شروع کرد به مکیدن اما بعد از چند لحظه انداختش بیرون هر کاری کردم دیگه کلکم نگرفت عجب ناقلای هست این جیگر بابا ...
2 خرداد 1390