ختنه
وای که چقدر من نگران بودم همه چیز به راحتی خدارا شکر تموم شد.البته الان 4 ساعتی گذشته خداکنه تا صبح گریه نکنه اول که رفتیم مطب دکتر بهم گفتش که من و باباش باید بریم بیرون فقط عموش باشه بعد به عمو گفت پمپرزش در بیار خداراشکر عمو مهرداد بهش گفت چجوری در بیارم منم فرصت را غنیمت شمردم برگشتم گفتم این کارارو که عموها بلد نیستن مامانش باید بالا سرش باشه اما گفت اگه طاقت گریشو داری بمون.یهو یه آمپول زد به وسط پای پسرم الهی بمیرم .جیگر مامان گریه نکرد .مردیه برای خودش همچین شوکه شده بود که این دیگه چیه این از کجا اومد.بعد من بردمش بهش شیر دادم تا 20 دقیقه بعدش که قرار شد فقط مامانم و و مهرداد برن تو منم دوربینو برداشتم رفتم تو گفتم میخ...
نویسنده :
مامان و بابا
7:11